علم حضوری خدا به موجودات ( نظریه اشراق )
زیر نظر استاد ارجمند: جناب آقای دکترحسینی شاهرودی
گردآورنده : الهام تکبیری
مقطع : کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی
فهرست
مقدمه
تعریف علم
علم واجب به ما سوی خود
کیفیت علم خدا
علم قبل از ایجاد و علم بعد از ایجاد
مبنای علم واجب به غیر
اقوال و آرای مختلف در علم واجب به ما سوی
علم حق تعالی بنا بر عقیده اشراق
حقیقت علم واجب به غیر
نقل و اشکال
تقریر عقیده اشراق
تکمیل قاعده اشراق
نظریه صدر المتالهین در عقیده شیخ اشراق
عقدیه صدرالمتالهین در حقیقت علم واجب الوجد
فهرست منابع
مقدمه
مساله علم و ادراک از جمله مسائلی است که در فلسفه دارای اهمیت بسیار بوده و در نشان دادن موضع فلسفی اشخاص نقش تعیین کننده ای را ایفا می نماید آنجا که سقراط در جمله کوتاهی و پر محتوا خود گفته است. « خودت را بشناس» اهمیت این مساله را خاطر نشان ساخته و آن را نخستین راه دراز و پر ماجرای اندیشه به شمار آورده است.
حکیم متاله شهاب الدین سهروردی بر این عقیده است که علم و ادراک جز حضور شی برای ذات مجرد چیزی نمی باشد در نظر وی حضور و پنهان نبودن از خود اساس علم و ادراک به شمار می آید. (شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی ص 327)
اشراقیون چون در علم ، اتحاد عالم با معلوم و قیام حلولی را شرط نمی دانند و علم را به اشراق که همان التفات علم به معلوم و شهود آن است نیز صحیح دانسته اند و رابطه علیت و معلولیت را هم کافی می دانند علم حضوری را منحصر در علم شی به خود و به امور غیر خارج از خود نمی دانند و لذا معتقدند که علم واجب الوجود به اشیاء حضوری است با اینکه نه الله با اشیاء متحد است و نه قیام اشیاء به الله حلولی است.( علم و عالم و معلوم ص 60 )
تعریف علم
علم عبارت است از حصول امری مجرد از ماده برای امری مجرد از ماده ونیز می توان گفت : حضور چیزی برای چیزی دیگر
علوم بر دو نوع است : حصولی و حضوری ( نهایت الحکمه ص 323 )
اکنون به بررسی علم حضوری خداوند به موجودات می پردازیم :
علم واجب به ما سوی خود
صدرالمتائهین می گوید ذات علت مقتضی ذات معلول و ذات معلول مقتضی ذات علت است بنابراین وجود علت چه در نشا خارج و عین و چه در نشا ذهن و عقل مستلزم وجود معلول است و به تعبیر صدر المتالهین وجود علت برهان قاطعی است بر وجود معلول با خصوصیت و تعیین او و بنابراین اصل ، چنانکه حصول علت در خارج مستلزم حصول معلول است در خارج همینطور علم به علت یا حصول علت در نشاه علم ، مستلزم علم به معلول و حصول معلول در نشاه علم خواهد بود. ثابت شده است که ذات واجب الوجود عالم به ذات خویش است و ذات واجب الوجود علت تامه وجود ماسوای خود است بنابراین علم واجب الوجود به ذات خویش مستلزم علم او به ماسوای است.
این است خلاصه استدلال صدر المتالهین بر علم واجب الوجود بر سایر موجودات .
اما کیفیت علم واجب الوجود به اشیا به نحوی که مستلزم تغییر و تکثر در ذات و صفات و یا اتحاد فاعلی و قابل و یا ایجاب منافی با اختیار نباشد و همچنین بحث در این که علم واجب به اشیاء قبل از وجود اشیاء یا بعد از وجود اشیاء و یا مقارن با وجود آنها است. مسئله ای است از مسائل غامضه الهیه که درک آنها با آن رقت و لطافتی که در اوست بر فحول حکما و اعاظم فلاسفه نظیر شیخ الرئیس و شیخ اشراق و امثال اینان دشوار است. ( حکمت الاشراق سهروردی ص 126)
کیفیت علم خدا
علم خدا به تمام چیزها یک حقیقت خالص است بدین معنی که به نادانی نیامیخته و با وصف وحدت همه چیز را می داند حقیقت علم مانند حقیقت وجود یک حقیقت بیش نیست و بنابراین حقیقت واحده علم همانند حقیقت فارده وجود با وحدتش متعلق به کل اشیاء است. یعنی همانطور که واجب است پس همچنین بطور مطلق عدم را از خود دفع می کند و به عبارتی دیگر وجود واجب و تام و مطلق واجب است. پس علم حق نیز واجب است که حقیقت علم باشد و بر این گونه علم حقیقت واحد است و با وصف وحدت علم همه چیزها است و شامل همه ی موجودات می شود چه اگر چیزی بماند که علم حق شامل آن نشود لازم می آید علم خدا ، صرف حقیقت وجود حق است و بالتهام از مرتبه قوت و به رتبت فعلیت رسیده است.
چون خدای به تمام موجودات ، هستی می دهد پس نسبت ذات او به اشیاء از نسبت ذات اشیاء به خودشان سزاوارتر است. نتیجه این سخنان آن است که حضور و اگاهی ذات نزد ذات ، حضور همه چیز نزد ذات است. و ذات حق به همه ی موجودات آگاه است و آنچه در ذات اوست حقایق اصیل است و اشیاء خارجی به منزله اشباح و سایه های آن می باشند پس ذات ، همه ی اشیاء است و از خود ناآگاه نمی باشد و به هر چیزی علم حضوری دارد.
علم حق تعالی به موجودات جهان بنا بر رای معلم اول (ارسطو) ابونصر نصر فارابی و ابو علی سینا و جز اینان صور مرتسمه ای است که در ذات خدای تعالی است اما صدرالدین سخن را نمی پذیرد. رواقیان و شیخ شهاب الدین سهروردی علم او را عین موجودات خارجی دانسته اند اما این قول هم اساسی ندارد زیرا واجب الوجود و علمش هر دو قدیم است ولی صفات زایده و اعیان موجودات خارجیه همه حادثند. ( مشاعر ملاصدرا ص 220 )
علم قبل از ایجاد و علم بعد از ایجاد
هر چه جز خدا هست از ممکنات و موجودات همه معلول او و بلا واسطه یا به یک واسطه و یا با واسطه های متعدد منتهی به او و قائم به اوست چه وجود همه ممکنات وجود رابط است و قائم بر وجود مستقل او و همگی در حقیقت وجودی خویش نزد او حاضر و آشکار است و همه چیز برای او معلوم به علم حضوری است ، آنچه مجرد از ماده است به طور مستقیم و آنچه مادی است با صورت مجرد خود نزد او حاضر است . ذات واجب متعال ، علمی به ذات خویش دارد که آن نیز در مرتبه ی ذات اوست و آن را علم قبل از ایجاد می نامند. آن علمی است اجمالی که با علم تفصیلی او یکی است . نیز ، حق تعالی علمی تفصیلی به همه ی چیزهای مادون خویش دارد که خارج از ذات او و در مرتبه ذات موجودات است و این را علم بعد از ایجاد گویند . و البته علم در هر حال علم حضوری است. ( نهایت الحکمه ص 372 )
مبنای علم واجب به غیر
ابن سینا معنای علم واجب به غیر را سه چیز می داند ، علم به ذات ، علیت ذات به ما سوی و اینکه علم علت مستلزم علم به معلول است. سهرودی در این جا هم تسلیم مبانی ابن سینا نشده می گوید :
و کما ان معلومه غیر ذاته فکذالک العلم به معلولمه غیر العلم بذاته و اما ما یقال ان علمه بلازمه منطو فی علمه بذاته کلام لایطال تحته ، فان ........
از نظر سهروردی علم به علت نمی تواند منشا علم به معلول باشد و به عبارت دیگر نمی توان علم به لوازم را منطوری در علم به ملزوم دانست زیرا :
اولا: همانگونه که معلول غیر از علت است علم به معلول نیز غیر از علم به علت خواهد بود.
ثانیا: فلاسفه مشاء علم واجب را امری سلبی (عدم غیبت) می دانند چگونه می توان علم به موجودات جهان را یک امر سلبی مندرج دانست؟ علم به لازم ، نیازمند صورت لازم است. یعنی داشتن صورت علت بدون داشتن صورت معلول ، موجب علم به معلول نمی گردد. ( فلسفه عالی ص 128)
اقوال و آرای مختلفه در علم واجب به ما سوی :
صدرالمتائهمین می گوید در باب علم واجب به ما سوی و کیفیت آن ، هفت عقیده مختصر است ما برای نمونه چند مورد را ذکر می کنیم.
اولا: عقیده ابونصر فارابی و ابوعلی سینا و سران مشائین : علم واجب به ما سوا عبارت است از صور مرتسمه در ذات واجب الوجود ، ارتسام به نحو کلیت و عموم.
دوم : عقیده شیخ اشراق و اتباع او : اعیان موجودات و وجودات ممکنات از مجردات و مادیات علوم الهیه و به منزله علم و صدر علمیه حقند که همین وجود عینی خارجی موجودات، عین ظهور و انکشاف و حضور علمی تفصیلی در برابر واجب است و برای واجب الوجود به جز ظهور و حضور و انکشاف وجودی اعیان ممکنات ، علمی دیگر به نحو ارتسام و یا علم اجمالی ذاتی نخواهد بود.
مناط عالم بودن حق تعالی نسبت به موجودات حضور عینی آنها نزد خداوند است این همان نظریه ای است که حکیم متاله شیخ شهاب الدین سهروردی آن را ابزار داشته و شماری از حکمای اسلامی آن از پذیرفته اند.
محقق طوسی ،ابن کمونه ، علامه شیرازی ، محمد شهرزوری از جمله کسانی هستند که دراین مسئله با سهروردی هماهنگ بوده و نظریه وی را در باب علم حضوری خدا پذیرفته اند . این گروه صحنه عظیم نفس الامر و عالم اعیان را نسبت به وجود حق تبارک مانند صفحه گسترده ذهن نسبت به نفس ناطقه می دانند یعنی همانطور که در صفحه وسیع و گسترده ذهن انسان چیزی نیست مگر اینکه برای نفس ناطقه معلوم بالذات است در عالم نفس الامر و جهان اعیان نیز چیزی نیست. مگر اینکه برای نفس ناطقه معلوم بالذات است در عالم نفس الامر و جهان اعیان نیز چیزی نیست مگر اینکه برای واجب الوجود در نهایت ظهور و انکشاف می باشد به این ترتیب ،علم خداوند نسبت به موجودات مستلزم وساطت صورعلمیه نیست.( شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی ص 334)
سوم : عقیده متاخرین: برای واجب الوجود دو علم است یکی اجمالی ذاتی که عین وجود ذات و مقارن با ذات و سابق بر اشیاء و ممکنات است ، دیگری علم تفصیلی که مقارن با اشیاء حاصل به حصول آنهاست.( فلسفه عالی ص 128)
چهارم : حکمای اسلامی می گویند طالس ملطی حکیم باستانی، علم خدا را نسبت به عقل اول حضوری و نسبت به ما سوای آن حصولی پنداشته است شاید، مقصود دومی این بوده است که حق تعالی عقل نخستین را به صورت حضوری با احاطه خویش می یابد و صور علمیه سایر موجودات را در لوح وجود آنها مشاهده می نماید. ( شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی ص 334)
سپس می گوید : جمعی از متاخرین مانند ابوبرکات بغدادی و امام فخر رازی و شیخ شهاب الدین سهروردی به عمق کلمات شیخ و نکات و دقایق و اصولی که بدان اشاره نموده است نرسیده ، سخنان او را مورد اعتراض و انتقاد قرار داده اند به خصوص شیخ اشراق که به شدت حملات خود افزوده می گوید : ارتسام صور علمیه اشیاء که به اعتقاد شیخ به منزله اعراض و لواحق متاخره از ذاتند. مستلزم عروض تجدد و انفعال و تبدل حال و استکمال و لااقل موجب ترکب ذات از قوه فعل و قوه قبول است زیرا به عقیده شیح صور عقلیه ، صادر از ذات و مرستم از ذات واجب است و ذات واجب هم فاعل صور و هم قابل آنها است. با اینکه اختلاف جهت قبول و فعل ، مسلم و بدیهی است. .( فلسفه عالی ص 129)
عده ای از حکما در باب علم خدا و چگونگی آن سخن گفته اند و مجموع عقاید آن ها را در این باب می توان خلاصه نمود:
درباره ذات خویش هیچگونه آگاهی ندارد . این عقیده را به برخی فلاسفه کهن در دوران باستان نسبت داده . ( شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی ص 328)
علم حق تعالی بنابر قاعده اشراق
بنا بر طریق اشراق و اتباع او علم حق عبات از اضافه نوریه حضوریه اشراقیه بین او و اشیاء است بنا بر طریقه شیخ الاشراق علم حق برگشتنش به بصر اوست. و چون حقیقت ابصار نزد شیخ اشراق به خروج شعاع و انطباع نمی باشد و به اضافه نوریه بین نفس و مبصر است قدر و علم و بصر در حق شی ، واحدند... علم بنا بر قاعده شیخ الاشراق ، اضافه قیومی حق به جمیع کائنات و اضافه قیومی است به عینها ابصار است.( شرح حال و آرای فلسفه ی ملاصدرا ص 194)
در اینجا سهرودی به بیان دیدگاه خود پرداخته و چگونگی علم خدا را به کائنات را توجیه می کند بیان او : بنابراین نظر درست در علم خدا همان است که بر قاعده اشراق استوار است آن این که : الف: علم خدا به ذات خود یعنی ذات او برای خودش روشن است یعنی نور است برای خودش . ب. علم او به موجودات جهان یعنی این که موجودات جهان همه در برابر او برای او ظاهر و پیدایند ظهور وپیدایی موجودات یا به این است که خودشان و با وجود خارجی در برابر خدا حاضرند یا آنکه صورت آنها در اذهان نفوس آسمانی در برابر خدا حاضر و پیداست بنابراین علم خدا از مقوله نسبت خواهد بود و عدم حجاب امری سلبی است در مورد خدا همیشه وجود دارد چون هیچ چیز حجاب او نیست . ( حکمت الاشراق ص 169 )
نقل و اشکال
این که در کلمات شیخ الاشراق مذکور است که ابصاربه خروج شعاع و نه به انطباع است بلکه نفس به واسطه مقابله جسم باعضو باصر اشراق حضوری بر مبصر و اجسام و الوان خارجی پیدا می نماید کلام باطلی است ابصار محقق نمی شود مگر آنکه نفسی صورتی مماثل خارج در صقع داخلی خود ایجاد نماید و مدرک بالذات نفس همان صورت است چون برهان اتحاد عاقل و معقول در جمیع ادراکات جاری است و احساس بنا بر مسلک حق آن نیست که حس صورت محسوس را از ماده خود مجرد نماید چون منطبعات در ماده از محل خود منتقل نمی شود. بلکه ادراک و وجود ادراکی یک نحوه وجود مجرد نوری است که از مبدا صور بر نفس اضافه می شود. اصولا وجود ادراک بدون تجرد از ماده از محالات است و ممکن نیست برای نفس ادراک حضوری نسبت به مادیات حاصل شود و وجود ادراکی باید وجود نوری باشد و وضع و محاذات بین جسمانیات اضافات مادیه ظلمانی است و نسبت وصفی مانع ادراکند. علاقه و نسبت نوریه بین شی و علت وجودش موجود است اضافه اشراقیه همان اضافه ایجادی است بین نفس و اجسام خارجی اضافیه نوری امکان ندارد.
( شرح و حال و آرای فلسفه ملاصدرا ص 202)
حقیقت علم واجب به غیر
شیخ شهاب الدین سهروردی می گوید علم حق بر موجودات به معنای عدم حجاب است یعنی حجابی میان حق و خلق نیست. پس خلق برای حق ظاهر و حاضرند. او علم و بصر حق را یکی می داند. این دیدگاه را بر نظریه خود در ابصار مستند می کند از نظر وی ابصار نه با خروج شعاع از چشم است چنانکه متکلمان می گفتند و نه با انطباع اشباح اشیاء در چشم – چنانکه مشائیان می گفتند – بلکه ابصار نتیجه نبودن حجاب و حائل میان یک چیز و ببیننده آن است بنابراین علم حق از دیدگاه سهروردی علم حضوری است ناگفته نماند که همین استقلال جویی سهروردی در علم الهی بیش از ابن سینا مورد توجه قرار گرفته . از جمله خواجه نصیر الدین طوسی بر خلاف تلاش همیشگی خود در دفاع از دیدگاههای ابن سینا، در مسئله علم الهی بر دیدگاه او تاخته و موضع سهرودی را برگزیده است با این تفاوت که به جای آنکه چگونگی ابصار (دیدن) را مبنا قرار دهد رابطه علت را با معلولش مبنا قرار داده است.( فلسفه عالی ص 150 )
تقریر عقیده شیخ اشراق
شیخ شهاب الدین سهروردی که از اجله حکمای اشراق و پیرو طریقه افلاطون و حامی مکتب اشراق و مقرر قواعد و رسوم است علم واجب تعالی را به موجودات براساس قاعده اشراق چنین تقریر می کند که چون واجب الوجود ، موجود صرف و نفس حقیقت وجود است و حقیقت وجود عین نور و ظهور است علم واجب به سایر موجودات از مجردات و مادیات عبارتست از ظهور و حضور موجودات برای ذات به واسطه تجلی ذات و اشراق ذات و اضافه اشراقیه ذات بر سایر موجودات که اجمالا علم واجب الوجود به سایر موجودات عبارت است از اضافه اشراقیه ذات بر کلیه موجودات و واجب الوجود در علم با اشیاء مانند علم به ذات ، مستغنی از صور علمیه متصله یا منفعله اشیاء است زیرا اشراق ذات و تسلط مطلق ذات بر موجودات و احاطه کلیه و اضافه فعالیه ذات به ما سوی کافی در حضور و ظهور ما سوی است و بنابراین علم واجب الوجود به موجودات عبارتست از اشراق نور ذات بر کافه ماهیات که عین ایجاد موجودات و اظهار اعیان ممکنات است چنانکه وجود ممکنات ، عین حضور و ظهور اعیان وجودیه آنهاست در برابر ذات.
شیخ اشراق برای تحکیم قاعده اشراق می گوید به طور کلی علم و ادراک در سایر موجودات نیز عین مشاهده حضوریه مدرک است یعنی مدار ادراک در هر مدرکی بر تسلط نوری مدرک و حضور استناری مدرک است.
مثلا ادراک نفس و علم نفس به بدن و آلات بدنیه خود ، عبارت است از اضافه قهریه اشراقیه و تسلط نوریه نفس بر بدن و قوی و آلات مظاهر خویش نه به صورت منطبعه در ذات نفس ، زیرا علم حصولی صوری اگرچه با هزاران قید ومخصص توام باشد علم به نحو کلی است در حالیکه هر نفس شخصیه ذات خویش و قوی و آلات خویش را به نحو تشخیص و تعین و خصوصیت ادراک می کند و هر قدر درجه وجود و مرتبه فاعلیت قوی تر و شدید تر بوده باشد در علم وتسلط اشراقی حضوری علت بر معلول قوی تر خواهد بود بنابراین هر گاه علم نفس به قوی و آلات و مظاهر وجودیه خویش که فاعلیتش نسبت به بدن و قوی ، فاعلیت ناقصه است علم اشراقی حضوری و به نحو قهر و تسلط نوری بوده باشد علم واجب که اقوی مراتب وجود و فاعل مطلق و فیاض علی الاطلاق و مصدر اعلای وجود است به طریق اولی علم حضوری اشراقی و تسلط نوری و احاطه شهودی است اجمالا مثل نور وجود و ظهور و شهود اعیان وجودیه ، مثل نور حسی و ظهور اجسام و اعراض اجسام باوست. .( فلسفه عالی ص 150 )
تکمیل قاعده اشراق
با اینکه قاعده اشراق به نحوی که تقریر نمودیم در نظر شیخ اشراق کافی در اثبات علم واجب الوجود به ذات و بر سایر موجودات است . علاوه بر اینکه شیخ اشراق در خاتمه کلام خود به قاعده امکان عام و امکان اشرف اشاره نموده و از این طریق که یکی از طرق استدلال و بحث نظری است علم واجب الوجود را به ذات خویش و به ما سوی اثبات می نماید.
صدروالمتالهین در مقدمه تقریر کلام شیخ اشراق می گوید: اگر چه من در اوائل امر فریضیه عقیده شیخ اشراق و دلباخته طریقه او بودم ولی در اواخر حال بالهام واشراق حضوت ذی الحبال مسئله بر قلبم مکشوف وحجاب اوهام از دیده ام برداشته شد و از طریقه شیخ عدول کردم
سپس می گوید : محقق طوسی نیز طریقه شیخ را پسندیده و از روی تبعیت نموده حضور عالم وجود را در برابر واجب الوجود و اشراق و تجلی او را بر ممکنات عین علم و احاطه حضوریه شهودیه واجب الوجود می داند. .( فلسفه عالی ص 152 )
نظریه صدرالمتالهین در عقیده شیخ اشراق
صدرالمتائهمین عقیده شیخ اشراق و خواجه نصیر طوسی را که موافق با اوست به دلائلی چند باطل می کند :
دلیل اول : اینکه این نظام عجیب و ترتیب بدیع و نقشه زیبا و هندسه فریبنده آفرینش که محسوس و مشهود ما است تابع نظام عقلی و نقشه کاملی علمی است که سابق بر ایجاد و مقدم بر ابداع بوده و در اصطلاح حکما و اعلام عقلا به نام علم عنائی یا عنایت الهی نامیده می شود و انکار صورعلمیه الهیه و انحصار عالم در اضافه اشراقیه مستلزم نفی علم عنائی و عنایت الهیه بر اشیاء خواهد بود و اگر وجود نظام بدیع و ترتیب عجیب عالم محسوس را تابع نظام عجیب و ترتیب بدیع عالم عقلی بدانند و بگویند که جودت نظام و حسن ترتیب در عالم اجسام معلول جودت نظام بدیع عالم عقول و مفارقات عقلیه است. چنانکه اصل وجود اجسام و ظهور انواع اشخاص و آثار و خواص آنها همگی اظلال و عکوس و رقائق عالم هندسه نظام عالم عقول یا تابع هندسه و نظام عالم عقلی دیگری است و یا تابع نظام علمی و صور علمیه الهیه و عنایت ازلیه وعلم ذاتی کمالی سابق بر ایجاد ماسوی است.
و چون شق اول مستلزم دور و یا تسلسل در نظام عقلی است بنابراین شق دوم حتمی و قطعی است.
دلیل دوم : اینکه عالم به طور کلی یا مطابق با واقع است یا نیست و نیز علم به طور کلی یا تصور است یا تصدیق بدیهی است که اضافه محض خواه اضافه اشراقیه و یا اضافه معقولیه قابل تقسیم به اقسام مزبور نیست و نیز بدیهی است که مقسم اقسام مزبور مطلق علم است که در جمیع اقسام معتبر است و بنابراین تخصیص علم منفسم به اقسام مزبور به علم نفوس انسانیه و اخراج علم مجردات و علم اشراقی از مقسم جایز نیست.
دلیل سوم اینکه اقسام علم به طور کلی منحصر است در تعقل و تخیل و توهم و احساس بنابراین علم واجب الوجود و سایر مجردات عقلیه نسبت به اجسام و صور جسمانیه یا از قبیل احساس و مانند علم ما است و یا نوعی دیگر از علم است که از اقسام مزبور خارجست در حالیکه حصر اقسام علم، حصر عقلی اتفاقی است و نسبت احساس به مجردات مستلزم تجسم و منافی با تجرد است.
دلیل چهارم : اینکه اضافه ، نسبتی است که در تحقق ، تابع تحقیق طرفین است بنابراین حصول علم برای واجب الوجود تابع وجود معلوم و محتاج به اوست.
دلیل پنجم : وجود اجسام و ابعاد و مقادیر بالذات قابل ادراک نیست و وجود جمعی ادراک حضوری اجسام که قابل ادراک و تعلق به اوست یا صورت و مثال حسی است که با درجه نازله از تجرید در حس متمثل می گردد و یا صورت و مثال کلی عقلی است که با تجرید کامل در قوه عاقله مرتسم می گردد.
بنابراین چگونه واحد اجسام مادی الوجود و ابعاد و مقادیر جسمانیه بدون وجود صورت ادراکیه و مثال حسی یا بدون وجود صورت عقلیه ، مورد علم و متعلق علم واجب الوجود خواهد بود؟
دلیل هشتم اینکه به عقیده شیخ باید گفت که ذات باری در مرتبه ذات، فاقد علم ذاتی کمالی سابق بر اشیاء و عاری از علم و احاطه ذایته نسبت به ما سوی است زیرا علم در نزد او عبارتست از مجرد اضافه اشراقیه ذات به ما سوی و در مرتبه ذات علمی نه به نحو اجمال و نه به نحو تفصیل وجود ندارد.
بسی جای تعجب است که حکیمی مانند شیخ اشراق و خواجه نصیر الدین طوسی با ان همه تبحر در اسرار حکمت و علم الهی چگونه منکر علم ذاتی کمال عنائی سابق بر ایجاد و ابداع اشیاء شده اند. و در حالیکه هر علت و سببی که شاعر به فعل و عنایت و نتیجه او است به حکم عق ، عالم به نقشه عمل و هندسه اوست تا چه رسد به حکیم علی الاطلاق و فیاض علی الاطلاق و حضرت واجب الوجود که نقشه عالم وجود هندسه ایجاد همگی از رواشح ذات و لوازم علم و قدرت اوست.
عقیده صدرالمتالهین در حقیقت علم واجب الوجود
صدر المتالهین بعد از نقل آراء و عقاید مزبوره در علم و ابطال آنها عقیده خاص خود را در علم واحب الوجود به ما سوی بیان می کند قبل از شروع در تفصیل به اجمال می گوید : عقیده ما این است که علم واجب الوجود در مرتبه ذات و مقام احدیت که مقام غیب الغیوب است نامیده می شود عالم است به جمیع ما سوی به علم ذاتی ازلی سابق بر اشیا و سابقه بر صور الهیه و علم تفصیلیه و می گوید :
قرآن مجید در آیه شریفه « و عنده مفاتح الغیب التی لا یعلمها الا هو» علم ذاتی ازلی سابق بر کلیه اشیاء را به لفظ غیب و علوم تفصیلیه و صور الهیه را که تفصیل علم ذاتی ازلی است به لفظ مفتاح تعبیر می کند بنابراین کلمه غیب در آیه مذکور به علم ذاتی ازلی اشاره دارد که عین ذات احدیت و سابق بر همه چیز حتی بر صور علمیه تفصیله الهیه است و کلمه مفتاح اشاره به صور علمیه الهیه تفصیله است که بوجهی عین ذات الهی و بوجهی دیگر مغایر با ذات و از لوازم اوست .( فلسفه عالی ص 159 )
فهرست منابع
1- ابراهیمی دینانی ، غلامحسین ، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی ، انتشارات حکمت ، تهران 1364
2- آشتیانی ، جلال الدین ، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا ، ویرایش دوم ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، قم 1378
3- امیر فجر ، میثاق ، تفاوت دو فلسفه مشاء و اشراق ، انتشارات مجید ، تهران 1375
4- خواجوی ، محمد ، ترجمه اسفاراربعه صدر المتالهین ، سفر اول ، ج سوم ، انتشارات مولی تهران 1378
5- سهروردی ، شهاب الدین ، حکمت الاشراق ، با تطبیق و نفد همراه با متن حکمه الاشراق ، یحیی یثربی ، انتشارات بوستان کتاب ، قم 1385
6- شیرازی ، صدر الدین ، مشاعر ملاصدرا ، دکتر سید حسن امین ، انتشارات وحید تهران ، 1363
7- طباطبایی ، محمد حسین ، نهایه الحکمه ، ترجمه دکتر مهدی تدین ، مرکز نشر دانشگاهی ، تهران ، 1373
8- فیاض صابری ، عزیزالله ، علم و عالم و معلوم ، عروج اندیشه ، مشهد 1380
9- مصلح ، جواد ، فلسفه عالی ، ج 2 ، انتشارات دانشگاه تهران 1329
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |